تنهام بذار ...



خودش به خودش تولدش رو تبریک گفته بود 
داشتم بی هدف چرخ میزدم که چشمم بهش افتاد 
جمله اش که خوندم یاد چند روط پیش خودم افتادم که تولدم بود و کسی جز خودم نبود که بهم تبریک بگه 
بهش تبریک گفتم .
نمیدونستم همین تبریک ساده ، قراره شروع چه ماجرایی باشه 
به خودم اومدم دیدم 4 ماهه هر روز جویای حالش میشم و بحث میکنیم 
دلمو باختم ،ناخواسته  

امروز زیر بارون قدم میزدم و لذت میبردم ، گفت جدی تموش کنیم . همراه باد بهاری رفت، آروم و دوست داشتنی .

باید میرفت 
باید برم 


خودش به خودش تولدش رو تبریک گفته بود 
داشتم بی هدف چرخ میزدم که چشمم بهش افتاد 
جمله اش که خوندم یاد چند روز پیش خودم افتادم که تولدم بود و کسی جز خودم نبود که بهم تبریک بگه 
بهش تبریک گفتم .
نمیدونستم همین تبریک ساده ، قراره شروع چه ماجرایی باشه 
به خودم اومدم دیدم 4 ماهه هر روز جویای حالش میشم و بحث میکنیم 
دلمو باختم ،ناخواسته  

امروز زیر بارون قدم میزدم و لذت میبردم ، گفت جدی تموش کنیم . همراه باد بهاری رفت، آروم و دوست داشتنی .

باید میرفت 
باید برم 


نوشتن از تاریکی.و سیاهی و درد و رنج خیلی ساده است ، به راحتی میتونیم این حالات رو به تصویر بکشیم ، چون با گوشت و پوست و استخوان درکش کردیم و به تک تک سلول هامون نفوذ کرده ، انقدری که جایی برای سفیدی نیست ، مجالی نیست تا شادی یه دل سیر جولون بده و بتازه .
با خودم عهد کردم تمام تمرکزم بذارم روی خودم ، ببینم واقعا چی هستم، جهان ناشناخته درونم چقدر سیاهِ یا چقدر سفید باید بشکنم این دژ سرسخت خوشبینی رو، باید از نو بسازم ، تمام باورها و آموخته هاشو در هم بکوبم و از نو بسازم ، باید گرد و غبار رو از تنش پاک کنم ، من همون کسی هستم که خودم با پای خودم بارها وارد گرداب سخت زندگی شدم و به خودم آسیب زدم تا یاد بگیرم مهربانی ، عشق و حتی لطافت تنها یه کلمه ان ، هیچکدام برای رسیدن نیستن . 



هر روز که از اداره برمیگردم ، تنها ذوقم یرای اینه که برسم به یکس از کوچه های محل و ازش عبور کنم ، کوچه ای که هر روز چند تا یچه 7-8 ساله فوتبال بازی میکنن

نمیدونید چه لذتی دازه وقتی میبینید باهم کل کل میکندد دروازه بان کوچولویی که به خودش میگه بیرانوند و همیشه با کلی انگیزه از دروازه تیمش که همون در حیاط خونشون هست محافظت میکنه 

یا شاید جهانبخش کوچولویی که هر بار پنالتی میزنه دروازه بان کوچک توپش رو میگیره ، جهانبخش کوچک هم داد میزنه که قبول نیست تو دیگه سبک بازس منو میدونی ، میدونی همیشه گوشه سمت راست میزنم . 


راستش امروز که جمع کوچیک و لذت بخششون رو تو کوچه ندیدم دلم گرفت .دنیاشون خیلی شیرین و لذت بخشه 

هربار که رد میشم از وسط بازیشون قربون صدقشون میرم و دائم تو دلم دعا میکنم که کاش به خواسته هاشون برسن و همیشه همینطور دلنشین باشن:)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

مجید شاکری معرفی محصولات جدید خزرترانسفو توریستی و گردشگری hassan mousavi ساب می اطلاعاتی از دیگ بخار خانه فرهنگ شهرداری ملارد حرف هایی ازجنس شیشه رمان های عاشقانه tehranbarbar